وبلاگِ مهران نجفی



حسام آبنوس: «سوگند به فرشتگان در صف» عنوانی است که بر پیشانی رمان مهران نجفی نقش بسته است. عبارتی که برگرفته از آیاتی از کلام الهی است. این نحوه نامگذاری نوید یک اتفاق تازه در داستان‌پردازی و قصه‌گویی می‌دهد. خواننده با خود می‌پندارد با نویسنده‌ای روبه‌رو است که نسبت به سنت‌های فرهنگی بی‌توجه نبوده و به متن قرآن به عنوان یک منبع برای قصه‌گویی نگاه داشته است.

خواننده در این رمان قرار است با ماجرای یک حرکت افراطی و کشتار گروهی از جوانان از سوی فاندامنتال‌های یک کشور اروپایی روبه‌رو شود و آن را بخواند. نویسنده برای روایت رمانش از دو راوی استفاده کرده؛ یک راوی اول شخص است که فصل‌های «رُهام» را از زبان شخصیتی با همین نام می‌خوانیم و یک راوی دانای کل هم فصل‌های «رُزان» را برای خواننده بازگو می‌کند. شخصیت‌هایی که خواهر و برادر هستند و به مرور خواننده با اضلاع این خانواده و اتفاقاتی که برایشان پیش آمده آشنا می‌شود.

همین ابتدا باید گفت با وجود این که شخصیت‌های کتاب خواهر و برادر هستند ولی خواننده چنین نسبتی را چندان در روایت‌ها نمی‌بیند و حس نمی‌کند پیوندی میان رهام و رزان بوده باشد. رزانی که تنها نقطه اتصال او به رهام، شخصیت «کتایون» است کتایونی که جزئیات او برای شخصیت رهام بسیار برجسته است و شناخت دقیقی از او دارد ولی کمترین اطلاعاتی از خواهرش که در پایان روشن می‌شود در یک حادثه تروریستی در نروژ کشته شده، ندارد یا اگر دارد تمایلی برای بازگو کردن آنها ندارد. به همین خاطر شاید بتوان گفت خواننده شاهد قصه‌ای دوپاره است. در یک فصل روایت رهام از خودش، زندگی شخصی‌اش، مادرش و علایق وی، پدرش (حتی نحوه قلم دست گرفتن او)، آی‌پد و . را می‌خواند و در فصل دیگر دانای کل ماجرا به قدری که قرار است شخصیت رزان و لئونوره (یا همان نورا) و . در ذهن خواننده تثبیت شود از آنها اطلاعات می‌دهد. باز در بخش‌هایی که مشغول خواندن روایت رزان هستیم متوجه می‌شویم که او هیچ علاقه‌ای به صحبت کردن از مادرش و خانواده‌اش ندارد ولی در بخش‌های رهام خیلی این بی‌میلی روشن نمی‌شود.

به همین خاطر است که گفته می‌شود، بخش‌های مرتبط با رهام اگر از کتاب جدا شود خللی دراصل قصه ایجاد نمی‌شود. همین‌طور اگر بخش‌های رزان از کتاب کنار گذاشته شود قصه رهام، مادر، پدرش، کتایون، حامی و کافه‌کتاب و . بی‌نقص است و خواننده با شخصیتی روبه‌رو می‌شود که دغدغه‌هایی دارد و پرسش‌هایی او را به خود مشغول کرده و راحتش نمی‌گذارد.
اگر از این مسئله عبور کنیم که البته مسئله اساسی و مهمی است و نمی‌توان به سادگی از کنارش عبور کرد، اما طرح دغدغه‌ها و سوالات رهام نشان می‌دهد نویسنده مسائلی دارد که آنها را از ذهن و زبان راوی خود با خواننده در میان می‌گذارد و او را به چالش می‌کشد. از این حیث رمان «سوگند به فرشتگان در صف» اثری است که خواننده را از این منظر دعوت به اندیشیدن و فکر کردن می‌کند.

توجه به جزییات یکی از موضوعات اساسی در این کتاب است. نویسنده از جزییاتی که شاید بی‌اهمیت به نظر بیاید گذر نکرده و به آنها توجه نشان داده است. هرچند گاهی این توجه به جزییات تبدیل به پرتگاه نویسنده شده و او را گرفتار کرده است. برای مثال در «فصل نهم: رهام»؛ راوی با پدرش به حجره عمو مصفا می‌روند. آنجا تلفن رهام زنگ می‌خورد و حین مکالمه متوجه می‌شود که تلفنش در شرف خاموش شدن است و برای همین حواسش را به خود جلب می‌کند ولی این تنها در همین صحنه است و شخصیت بدون استرس در ادامه پس از اینکه پدرش را می‌رساند حرکت می‌کند و با کتایون قرار می‌گذارد و همین توجه به جزییات برای باورپذیر شدن اتفاقات داستان و فضاسازی بهتر، سبب می‌شود که چنین اتفاقی را داستان شاهد باشیم. هرچند در دیگر موارد پرداخت جزئیات به شدت ملموس و موثر در همراه شدن خواننده با قصه و اتفاقات است.

شخصیت «رهام» از آن دست شخصیت‌هایی است که خواننده با وی حس قرابت بسیاری پیدا می‌کند. به این معنا که دغدغه‌ها، جنس مسئله‌ها و حتی کاراکتر و تیپ شخصیتی او کاملا با خواننده همسن و سال او همسو و همراه است و به همین خاطر خواننده در نزدیک شدن به او مشکلی سر راه خود نمی‌بیند.

در کتاب «سوگند به فرشتگان  در صف» ما با شخصیتی غایب روبه‌رو هستیم به نام «مادر»! مادری که در بخش‌های پایانی کتاب خواننده متوجه می‌شود نامش «فرنگیس» است؛ در حالی که در صفحات ابتدایی رمان رهام یک مرتبه به بیمارستان می‌رود تا وسایل مادرش را تحویل بگیرد اما تنها با این عبارت که «کیان‌فر هستم. آمده‌ام وسایل مادرم را بگیرم» به مسئول پذیرش بیمارستان اعلام می‌کند تا او را راهنمایی کند! اصرار نویسنده بر این پنهان‌کاری باز هم روشن نیست. ناگفته نماند که ما با شخصیت مادری روبه‌رو هستیم که قرآن می‌خواند ولی هر یک روز و نیم، یک پاکت سیگار دود می‌کرده و طبق حساب و کتاب‌های «رهام کیان‌فر» طی ۲۰ سال بیش از ۹۴ هزار نخ سیگار کشیده و الی آخر! که خب سیگار کشیدن و قرآن خواندن با هم در تعارض نیستند ولی روشن نیست این میزان پرداختن به جزییات برای شخصیتی که در داستان حضور ندارد، چه توجیهی می‌تواند داشته باشد. شخصیتی که اطلاعات زیادی از پیشینه او به خواننده داده نمی‌شود ولی رهام پیوسته در فکر مادرش است و این افکار او را رها نمی‌کند، مادری که تصویری از او در ذهن پسرش نیست ولی این جزئیات از او به خاطرش مانده! و نویسنده تا پایان هم پاسخ روشنی به خواننده نمی‌دهد که این اطلاعات قرار است چه کمکی به او بکند و کجای داستان یک پل باشد برای رسیدن به مقصد.

یکی دیگر از نکاتی که در ابتدا به آن اشاره کردیم و به نظر می‌رسید نویدبخش یک اتفاق می‌تواند باشد ولی در عمل موفق نبود، کارکرد بسیاری از آیاتی بود که ناگهانی از زبان و ذهن رهام عبور می‌کرد و تنها تداعی کننده یک حالت مانند مرگ یا قدرت خداوند بود و غیر از همین تصویر، نقش دیگری در داستان نداشتند.

در مجموع رمان «سوگند به فرشتگان در صف» اثر مهران نجفی را باید اثری دانست که در بخش‌هایی قوی ظاهر شده و در بخش‌هایی نتوانسته از پس کار بربیاید و تکلیفش با خودش روشن نیست.


سوگند به فرشتگان در صف | مهران نجفی | نمایش رادیویی | رادیو نمایش

نمایش رادیویی رمان "سوگند به فرشتگان در صف" تابستان 1397 در سیزده قسمت توسط رادیو نمایش پخش گردید.

دسترسی به این نمایشنامه رادیویی از طریق لینک‌های زیر امکان پذیر است:

 دریافت قسمت ۱
یکشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵ 
 دریافت قسمت ۲
دوشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵ 
 دریافت قسمت ۳
سه شنبه ۲ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۴
چهارشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۵
پنجشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۶
جمعه ۵ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۷
شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۸
یکشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۹
دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۱۰
سه شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۱۱
چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۱۲
پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵
 دریافت قسمت ۱۳
جمعه ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۴۵

خرید پستی این کتاب
خرید نسخه الکترونیکی از اپلیکیشن طاقچه


 

* صداپیشگان نمایش رادیویی: مهدی نمینی مقدم، افسانه محمدی


سوگند به فرشتگان در صف - مهران نجفی - نشست آینه بندان

به گزارش خبرنگار پایگاه خبری حوزه هنری، آینه‌بندان آبان‌ماه 1397 که به بررسی و نقد رمان «سوگند به فرشتگان در صف» اختصاص داشت، با حضور منتقدین و علاقه‌مندان به ادبیات و رمان در سالن مرحوم اوستای حوزه هنری برگزار شد.

در این برنامه، مهران نجفی نویسنده کتاب و حسین فتاحی به عنوان منتقد حضور داشتند. مهران نجفی در ابتدای صحبت‌های خود گفت: شخصیت اصلی داستان یعنی رهام برگرفته از شخصیت خود من بوده؛ از همین رو دغدغه‌ها، مشکلات و مسائلی که در آن مطرح می‌شود برخاسته از دغدغه‌های خودم است. من در این رمانی که در سن 22 سالگی نوشتم در پی پاسخ به سوالاتی بودم که همیشه در ذهنم وجود داشت. از همین رو سعی کردم تا با نگارش این رمان پاسخ مناسبی برای این سوالات به دست بیاورم.

وی ادامه داد: نمی‌دانم چرا این رمان نزدیک به 7 سال طول کشید تا به چاپ برسد؛ اما اگر قرار باشد مجدد این رمان را بنویسم قطعا بخش‌هایی از آن را بازنویسی می‌کنم. حتی به دلیل تجارب جدید، دغدغه‌های متفاوت و گذشت زمان ممکن است از نوشتن آن صرف‌نظر کنم. رمان دوم من که پس از این رمان نوشته شد زودتر از آن به چاپ رسید اما «سوگند به فرشتگان در صف» با مشکلاتی مواجه شد و این وقفه تاثیر زیادی در برقراری ارتباط میان من، مخاطبین و رمان  ایجاد کرد.

سوگند به فرشتگان در صف - مهران نجفی - نشست آینه بندان

در ادامه، حسین فتاحی منتقد و کارشناس مسائل ادبی، درباره رمان «سوگند به فرشتگان در صف» گفت: این رمان با مشکلات و مزایای بسیاری همراه است. زمانی که یک کتاب به چاپ می‌رسد همه مشکلاتش به گردن نویسنده نیست؛ زیرا او تنها وظیفه نوشتن را دارد و انتخاب نام، طرح روی جلد، ویراستاری و بسیاری از کارهای دیگر بر عهده انتشارات بوده و از اختیار نویسنده خارج است. این رمان علی‌رغم متن روان، داستان جذاب، پرداخت خیلی خوب، بررسی مشکلات اجتماعی، نقاط ضعفی نیز دارد. نام این رمان بسیار طولانی است و نام‌های طولانی در ذهن مخاطبین نمی‌ماند. از همین رو می‌بایست در جلسه‌ای با حضور مسئولین انتشارات، نام بهتری برای این کتاب انتخاب می شد. طرح روی جلد نیز بسیار ضعیف است و به دلیل محو بودن نام من به‌شدت از آن انتقاد می‌کنم.

این منتقد درباره ویرایش کتاب نیز گفت: در برخی جاهای کتاب ویراستاری بسیار ضعف دارد. در معنی برخی آیه‌ها، در جمله‌بندی‌ها آثاری به جای مانده است که نشان می‌دهد ویراستار با دقت این اثر را نخوانده و ویراستاری نکرده است. اما اگر از نقاط ضعف بگذریم، در متن با یک پدیده جالب مواجه هستیم؛ فصل‌های فرد به شخصیت داستان یعنی رهام اختصاص دارد و فصل‌های زوج به خواهر این شخصیت؛ هرچند که فصل آخر این مسئله رعایت نشده است و چه بهتر می‌شد که این ترتیب تا آخر کار حفظ شود. دو فصل اول این کتاب کشش و جذابیت لازم را ندارد و خطر کنار گذاشتن اثر توسط خواننده وجود دارد اما زمانی که به فصل‌های میانی می‌رسیم داستان به‌شدت جذاب شده و خواننده را مشتاق می‌کند که به‌سرعت به فصل‌های بعدی برود.

فتاحی با بیان اینکه پرداخت داستان بسیار خوب است، در این باره گفت: داستان با جزئیات بجا و کاملا دقیق همراه شده؛ به گونه‌ای که خواننده به طور کامل در جریان فضای کتاب و روایت قرار می‌گیرد، اما متاسفانه گاهی تعلیق داستان کم می‌شود. به طور کل، تعلیق داستان کم است و همین مسئله سبب می‌شود تا خواننده صفحات زیادی را ورق بزند تا برسد به جایی که منتظر رویداد و اتفاقی است. اگر این کار اولین اثر مهران نجفی باشد و این را در سن 22 سالگی نوشته بسیار به او تبریک می‌گویم که توانسته چنین اثر خوبی را بنویسد. به‌راستی که این اثر از بسیاری از رمان‌های برخی چهره‌ها که با تشویق دست به قلم می‌شوند بسیار بهتر بوده و جای امیدواری دارد.

سوگند به فرشتگان در صف - مهران نجفی - نشست آینه بندان

در بخشی از این کتاب آمده است: «دلم می‌گیرد. مادرم. این کلمه بدجوری حال مرا دگرگون می‌کند. اسم شبی است که مرا از باطنم می‌رهاند. سخت‌ترین قستمش این است که می‌دانم او دیگر هیچ‌کجای این دنیا نیست. پدر زمزمه می‌کند: «اولین دیدارمان توی بیمارستان بود. عجیب است که آخری‌اش هم.» سکوت می‌کند. و من می‌دانم بغض کرده. بدجور هم بغض کرده. او دیگر آن پدر سابق نیست. به قول دولت‌آبادی، زندگی را چون قابی خالی از عکس به گردن انداخته و در خیابان‌ها پرسه می‌زند.»

آینه‌بندان برنامه‌ای است که به صورت ماهانه در نقد رمان با حضور نویسنده اثر و کارشناسان در حوزه هنری برگزار می‌شود.

سوگند به فرشتگان در صف - مهران نجفی - نشست آینه بندان


مهران نجفی نویسنده‌ای جوان است که با نگارش رمان «از پنجشنبه‌ها متنفرم» نشان داده در داستان‌پردازی و ساختن شخصیت‌های جذاب، نویسنده‌ای توانا است. داستان را می‌توان از سری داستان‌ها جاده‌ای در نظر گرفت که زمان حال آن در مسافرت از تهران به رشت و در گشت و گذار طی می‌شود، ولی گذشته در سَر راوی بازسازی می‌شود تا برخی روابط مهم و تاثیرگذار زندگی او برای مخاطب ساخته شوند و متصل شوند به او و اکنونش و مهم‌تر از همه اتومبیلی که نقشی مهم در قصه دارد؛ جاگوار سورمه‌ای به اندازۀ یکی از آدم‌های مهم کتاب نقش دراماتیک بر عهده دارد و تا پایان حضور پررنگ و مهمش را در قصه حفظ می‌کند. ترکیب نگاه واقع‌گرایانه با عناصر ماوراء طبیعی حال و هوایی جذاب به رمان بخشید. داستان از روزی شروع می‌شود که مردی به آژانس اتومبیل مراجعه می‌کند و می‌خواهد رانندۀ جاگوار سورمه‌ای چند روزی در خدمت او باشد. به این ترتیب مرد مرموز، جاگوار و قهرمان اصلی قصه به هم پیوند می‌خورند و سر از حوادثی عجیب در می‌آوردند؛ از مسابقۀ اتومبیلرانی در شهر رشت تا درگیری با گروه‌های خلافکار و در عین حال ماجرایی عاشقانه هم دوره می‌شود؛ ماجرایی که راوی با دختری که به تازگی مرده از سر گذرانده و این ماجرای عاشقانه علت برخی رفتارهای مرد را روشن می‌کند. «چهل کلاغ» رمان «از پنجشنبه‌ها متنفرم» را به علاقمندان داستان‌های شهری و پرحادثه و عاشقانه پیشنهاد می‌دهد. 

منبع: وب سایت نشر چهل کلاغ

از پنج شنبه ها متنفرم | مهران نجفی


از پنج شنبه ها متنفرم | مهران نجفی | انتشارات نگاه

"رهام سالیانی" مهندسِ عمرانی -که با جگوار کلاسیک ایکس جی 12 خود توی آژانس کار می‌کند- به تازگی، و دقیقا مشخص نیست چه مدت قبل؟ صمیمی‌ترین دوستِ خود "آنسه" را از دست داده. آنسه دختری شاد و پرانرژی‌ست که به‌طور ناگهانی جایی در گذشته‌ی رهام خودکشی می‌کند. عجیب بودن این مرگ که در ادامه منجر به بحران‌های روحی رهام می‌شود، و عذاب وجدان راوی نسبت به این مرگ، رهام را وادار می‌کند را در پی علت این مرگ درآید.

"از پنج‌شنبه‌ها متنفرم" اولین رمان مهران نجفی روایتی پیچیده دارد. راوی اول شخص داستان پیوسته بین سیال ذهن و راوی محتضر متغیر است. کتاب با نقل قولِ "سید بَرِت"، بنیان‌گذار گروه پینک فلوید، آغاز می‌شود و از ابتدا موسیقی را در روایت جاری می‌کند و مدام در کات‌های مختلف داستان ارجاع‌های متعددی به موسیقی –عموما موسیقی کانتری- داده می‌شود. این نقل قول: "کاری که ما کردیم، ساختن دنیایی کوچک از مفاهیم فلسفی بود، و این تا حدی بی‌ارزش به نظر می رسید." بخشی از مصاحبه‌ی سیدبرت با مایکل واتز است که در 27 آوریل 1971 منتشر شد.

به نظر می‌رسد آوردنِ این نقل قول در ابتدای داستان، نوعی کدگذاری و اشاره‌ی نویسنده به موتیف‌های فلسفی‌ست که درونمایه‌ی اصلی داستان را تشکیل می‌دهد. خودکشی، عقده‌ها و حس‌های سرکوب شده‌ی دوران کودکی، عذاب وجدان وسواس‌طور که در نهایت منجر به انتخاب‌های راوی داستان "رهام" می‌شود و تاثیر بسیاری در فاینال کات دارد.

داستان ابتدا رئال است و از یک جایی به بعد شکل سورئال به خود می‌گیرد و تشخیص این که شیوه‌ی روایت راوی اول شخص مرده است و یا نه،کمی سخت است و همین‌طور در لا‌به‌لای داستان شیوه‌ی روایت به جریان سیال ذهن تغییر می‌کند و خواننده را با فضای دیگری از داستان که بیشتر فلش بک‌های مربوط به گذشته‌ی آنسه است  روبه‌رو می‌کند.

رمان از پنج‌شنبه‌ها متنفرم پر است از صحنه‌هایی که همه‌ی‌مان در بستر زندگی شهری تجربه‌اش را داشته‌ایم ولی کمتر به آن توجه کرده‌ایم و یا دست کم،کمتر از آن ها نوشته شده است، به گونه‌ای که در هر صفحه از داستان با لایه‌ای از روح در هم پیچیده‌ی شخصیت‌ها رو به رو هستیم.

کتاب پر است از اسم خیابان‌های و مکان‌های شهری. چنینی دقتی روی اسامی شهری تاحدی خواننده را یادِ رمان‌های پاتریک مودیانو می‌اندازد.

در طول داستان طیفِ خاصی از رنگ‌ها مدام تکرار می‌شوند. تم داستان خاکستری است و بی‌روح بودنِ این رنگ به تدریج زوال را به داستان تزریق می‌کند. رمان ساختاری معماگونه دارد و خواننده باید به ارتباط ماجراها پی ببرد و ما متوجه می شویم که با یک روایت ساده رو به رو نیستیم. پلان‌های هالیوودی زیادی توی داستان به چشم می‌خورد. مسابقات غیرقانونی ماشین‌رانی. قاچاق مواد. زد و خورد و. همه‌ی این‌ها داستان را تبدیل به یک رمان پرکشش و جذاب می‌کند و خواننده را تا انتها با خود می‌کشد.

موتیف آب توی داستان نوعی حس رستگاری به خواننده القا می‌کند. انداختن واکمنِ دوران کودکی راوی توی دریاچه برای رهایی از احساس گناه، غرق شدن سامون –روحِ سرگردانِ تو داستان، غرق شدن جگوار و رهام، همه‌ی این ها تداعی کننده‌ی یک چیز هست: "رهایی از یک عذاب روحی"

 

بخشی از کتاب:

آن روز، توی اتاق‌های خالی و دلگیر آن عمارتِ کوچک، وقتی قدم‌هایم روی موکت‌های خاکستری–که همه جایش خاکِ ته کفش دیده می‌شد- مثل اولین قدم‌های نیل آرمسترانگ روی ماه طرح می‌انداخت، برای اولین بار باورم شد که پدر دیگر توی این دنیا نیست. هنوز تو رفتگی چهار پایه‌ی میزش روی موکت مانده بود. رفتم و جایی که قبلا میزش قرار داشت ایستادم و به روبرو، به درِ شیشه‌ای که چشم‌اندازش دیوار نم گرفته و کثیفِ انباری انتهای حیاط بود خیره شدم، و به این فکر کردم با چه امیدی می‌نشست اینجا و طراحی می‌کرد؟ توی این اتاق در بسته و دلگیر، که همه جایش بوی سیگار می‌داد، در این آشفته بازار زندگی ما و اتاقی که چشم‌اندازش از این بدتر نمی‌شد، او چه چیزی می‌دید؟ و بعدش یکدفعه باورم شد او دیگر توی این دنیا نیست. حتا یادش توی این خانه‌ی کهنه –که حالا خالی شده از روح- وجود نداشت. او رفته بود. خیلی وقت قبل رفته بود، و من تازه می‌فهمیدم او یک‌دفعه جایش خالی شده. نفسم گرفته بود. پدر کجا بود؟ کی رفته بود؟ چرا من نفهمیده بودم؟ نشستم گوشه‌ی اتاق کنار تورفتگی‌های میز طراحی پدر. یک ورِ وجودم من را از بی‌نفسی اتاق برحذر می‌داشت و به فرار ترغیبم می‌کرد، ورِ دیگرم می‌خواست همانجا بنشیند و گریه کند. بعد برخاستم، و از آن اتاقِ دلگیر، از آن خانه‌ی سرد و دیوار نم‌گرفته‌اش، و از همه‌ی گذشته‌ام گریختم. خیلی طول کشید تا فهمیدم، می‌شود گریخت اما نمی‌شود ول‌شان کرد.

نازنین غریبی پور - مد و مه


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ نرم افزار و تکنولوژی اول صنعت مرکز علمی کاربردی جهاد دانشگاهی یاسوج دانلود رایگان نرم افزار گوشی رضوان نقش برجسته emaar بلاگ شخصی مهرداد دوربین های دیجیتال Kamlesh